۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

سرشاری زندگی

با دانشجویی صحبت می کردم که از طرح موسوی برای مخالفت با تحریمهای اقتصادی علیه ایران خوشش نیامده بود. او می گفت تحریم خیلی هم خوب است چون به ضرر این دولت فلان فلان شده تمام می شود و این به نفع ماست. در برابر استدلال من که می گفتم تحریم آسیبی به دولت نمی زند بلکه به ضرر مردم تمام می شود، پاسخ می داد: "اشکالی ندارد. چه بهتر. هر چه مردم بیشتر سختی بکشند، ناراضی تر می شوند و بیشتر به جنبش می پیوندند".

او برای این که حرفهایش را به من بقبولاند، مثالی از پدربزرگ خودش را زد که گویا قبل از انتخابات به وعده ی اضافه حقوق فریفته ی احمدی نژاد شده، اما بعد از انتخابات که دیده خبری از اضافه حقوق نیست، حالا در سمت ناراضیان قرار گرفته و مدام به دولت بد و بیراه می گوید!

راستش من مثالی را که زد، بعنوان یک پیروزی برای جنبش سبز تلقی نمی کنم. این که امثال پدربزرگ او از لج اضافه نشدن حقوقشان به صفوف سبزها بپیوندند، هیچ گام مثبتی برای سبزها محسوب نمی شود. من فکر می کنم که نمی شود روی "تضاد" و "کینه" ایستاد. جنبش سبز اگر می خواهد فرجامی خوب پیدا کند، باید روی نقاط اتکای هستی شناختی خود بایستد. نه روی تضاد و کینه.

آنچه برای یک جنبش رهایی بخش می تواند قابل اتکا باشد، وجوه ایجابی است. موتور محرک جنبش ما باید بقول موسوی "سرشاری زندگی" باشد. ما مقاومت نمی کنیم که فقط احمدی نژاد نباشد. ما مقاومت می کنیم که جامعه ی ما، یک جامعه ی رشدیابنده باشد. که حرمت انسان پاس داشته شود. که وقتی از خانه بیرون می آییم، در چهره ی هر انسانی توی خیابان دوست ببینیم. هموطن ببینیم. نه این که از هم بترسیم. جامعه یی می خواهیم که هر انسان فرصت داشته باشد رشد کند و جامعه اش را هم رشد دهد. نه این که آدمها محکوم باشند که ویران شوند و جامعه شان را هم با ویرانی خود تباه کنند و هیچ کس جرأت نداشته باشد در روز، دقایقی با خود خلوت کند و از خود بپرسد: آنچه من از زندگی می خواستم همین بود؟ جامعه یی می خواهیم که آدمها به معنای واقعی کلمه "زندگی" کنند، نه این که با دلهای مرده ادای زندگی را دربیاورند و بقول حافظ بی عمر زنده باشند. نقاط اتکای هستی شناختی ما هم، تمام مؤلفه هایی هستند که زندگی را سرشار می کنند.

حالا فرض کن ما به جای اتکا روی این نقاط هستی شناختی، بیاییم جنبش خود را روی تضاد و کینه بنا کنیم. آن وقت چه اتفاقی می افتد؟ هیچی. اتفاقی که سی سال پیش افتاد و ما تا امروز داریم تاوانش را پس می دهیم. سی سال پیش هم جنبشی اتفاق افتاد که هرچند شعارهای والایی داشت، اما موتور محرکه ی آن بیش از این که نقاط اتکای هستی شناختی باشد، همین تضاد با شاه و کینه از دستگاه سلطنت بود. نتیجه این شد که بعد از پیروزی و فرار کردن شاه، مردم نمی دانستند حالا باید چه کار کنند. چون تا آن روز بیشتر بر اساس تضاد و کینه حرکت کرده بودند و این ماشین کینه هم وقتی راه افتاد دیگر به سادگی متوقف نمی شود. در نتیجه به جای این که از فرصت آزادی برای محقق کردن رویاهایشان و سرشار کردن زندگی شان استفاده کنند، افتادند در خط انتقام گیری و ویرانی. شعار اعدام باید گردد و مرگ بر این و مرگ بر آن. و می دانیم که همین چرخه ی نفرت و مرگ چه گونه از تمام طیفها قربانی گرفت و آمد و آمد تا رسید به اینجا که الان هستیم و احساس می کنیم به رویاهایی که زمان انقلاب در سر داشتیم، نرسیده ایم. آزموده را آزمودن خطاست.

من باید به آن دانشجو می گفتم تا وقتی پدربزرگ تو نفهمد که سرشاری زندگی چیست، برای ما پیروزی معنا نخواهد داشت. حتا اگر این دولت ساقط شود. بقول شریعتی، هر انقلابی قبل از آگاهی فاجعه است. تا وقتی پدربزرگهای ما نفهمند که در این جهان، چیزهای قشنگ تر و خواستنی تر از اضافه حقوق هم وجود دارد، اگر صد تا حکومت هم عوض شود باز برای ما آش همین است و کاسه همین.

۷ نظر:

Samaa گفت...

یا رجایی عند مصیبتی
سلام
دقیقا !
مفهوم زندگی کردن راه سبز باید بیشتر از این امور به مردم شناسانده شود !
آنچه که یک مقاومت را کوتاه مدت و ناپیادار می کند اصول و بنیانهای آن مقاومت که صرفا بر اساس کینه و نفرت است نه ساختن و باقی ماندن .
کینه و نفرت را ضمن زندگی کردن باید دید...دیدن مطلق هرکدامشان رو به نابودی می برد هر حرکت مقاومت گونه را ...
نه در راستای کینه و نفرت زندگی از یادمان برود و نه در راستای زندگی کردن آنچه که بر سرمان آمده فراموشمان شود .
خدا کند ما ان چیزی را که تحویل فرزندانمان می دهیم بهتر و بیشتر از آنی باشد که پدرمان تحویلمان دادند

reza گفت...

چقدر خوب بود این مطلب...خیلی باید روی این قضیه و بیانیه های میرحسین کار بشه...خیلی سخته مردمی که همیشه توی این سی سال تضادی فکر کردن و تحلیل گرا و روشنفکراشون هم تضادی فکر میکنن رو قانع کرد که سرشاری زندگی رو باور کنند...

رز گفت...

کمتر اندیشمندی اعتقاد داره که انقلاب ایران به خاطر مسائل اقتصادی پیش اومده. مسائل اقتصادی در نوع خودش بسیار مهم هست ولی اگر بخوایم از اون برای خشمگین کردن مردم استفاده بکنیم هیچ فرقی با این کودتاچیان نداریم.

ناشناس گفت...

فرمایش شما اطاعت شد قربان
ضمن تایید فرمایشات شما باید گفت که بالاخره باید از سیکل و دوری که در تاریخ مان است خارج شویم امروز زمانه ای نیست که بتوان مفاهیم مدرن را با زور و کینه ورزی حاکم کرد بنابراین بهترین راه سعادت جامعه بالابردن سطح تحمل پذیری و مدارا و افزایش گفتگوهای سازنده و مفید و انتقادی در سطح ملی است تا زمینه اجماع حداکثری فراهم گردد

بی خوش زن گفت...

کامنت من کو؟ :((

امیرحسین ایرجی گفت...

بوی خوش زن جان!
می بینی که کامنت ها بدون تایید منتشر می شوند
والا بلا نمی دونم کامنت ت کوش!

Taymaz گفت...

اگه یادت باشه همون روز بحث این شد که چنین فشارهایی صرفن موجب بروز خشونت می شن و این خشونت خیلی خطرناکه... به هر حال خشم مرکبی است که سوارش را به زمین می زند.