۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

خدای سبزها

یکی از دوستهام ازم پرسید: به نظرت چرا دولت مهرورزی حتا به دعای کمیل سبزها هم حمله می کند؟ یک دعای بی سر و صدا که در خانه ی خودمان برگزار می کنیم، چه خطری می تواند برای حکومت مقتدر تا بن دندان مسلحی داشته باشد که در چهار گوشه ی جهان با شنیدن نامش، رعشه بر اندام دشمنان می افتد و مستکبران خودشان را خیس می کنند؟


این سؤال به طور جدی گریبان من را گرفته و رها نمی کند. وقتی به جوابش فکر می کردم، یاد جمله یی افتادم که میرحسین موسوی در اولین پیام ویدئویی اش گفت: "وقتی می گوییم مبارزه همان زندگی است، یعنی این که حتا معلول یا بیمار یا پیرزنی که جز دعا کردن در گوشه ی خانه اش کار دیگری ازش بر نمی آید، ما آن دعا را هم بعنوان شکلی از مبارزه محسوب می کنیم".


همان موقع که من این جمله را از میرحسین شنیدم این سؤال برایم پیش آمد که واقعاً دعا کردن چه طور می تواند مبارزه باشد؟ چه لطمه یی به حریف می زند؟ از وقتی که شنیدم به دعای سبزها حمله می کنند و دستگیرشان می کنند، این سؤال برایم جدی تر شده است.


شاید آنها هم فهمیده اند که یک نفر به نام "خدا" وجود دارد که به سبزها کمک می کند! بعید نیست که خدا با سازمانهای صهیونیستی و بنیاد دیک چنی و ... در ارتباط باشد. فکرش را بکن یک مشت خس و خاشاک که از فرط بچه قرتی بودن، حتا مشتشان را هم گره نکرده اند و فقط دو انگتشان را بالا برده اند و در برابر باتوم و گاز اشک آور و گلوله و زندان غیر استاندارد (!) و ... تنها سلاحی که داشتند، نوار سبزی بود که به دستشان بسته بودند، و در برابر انحصار رسانه یی دولتی تنها رسانه شان گوشی های موبایلشان بود، چه طور توانسته اند این همه مدت مقاومت کنند و ناامید نشوند؟ طبق تمام محاسبات، تا حالا این خس و خاشاکها می بایست سرکوب شده باشند. پس چرا نشده اند؟

اول می گفتند تقصیر اصلاح طلبان و گروهکهاست. آنها هم که همه دستگیر شدند. بعدش گفتند تقصیر سایتهای اینترنتی است. آنها هم که فیلتر شدند. بعد گفتند تقصیر ماهواره است. آنها که با پارازیت کله پا شدند. پس دیگر چرا سرکوب موفق نمی شود؟ خب اگر شخص خدا این وسط موش نمی دواند پس جریان چیست؟


البته گویا تلاشهایی با کمک شرکت نوکیا و زیمنس برای ارسال پارازیت روی امواج دعاهایی که به آسمان می رود انجام شد، اما موفقیت آمیز نبوده است. چون آنطور که می گویند این خدا در آسمان نیست، بلکه از رگ گردن به بندگانش نزدیک تر است. این خدای لامذهب سبزها چیز عجیبی است. می گویند که بین انسان و قلبش جریان دارد و با هیچ پارازیتی نمی توان با آن مقابله کرد و فیلتر هم نمی شود. نمی توان او را دستبند زد و به زندان انداخت. نمی توان به دادگاه آورد تا علیه خودش اعتراف کند. هیچ کاریش نمی توان کرد. چیز ترسناکی است، نه؟ اگر شما بودید، جز حمله کردن به مراسم دعا و دستگیر کردن دعا کنندگان، کار دیگری ازتان بر می آمد؟

ولی حساب یک جا را نکرده اند. این خدای سبزها یک بدی دیگری هم دارد و آن این است که دعا کردن به درگاهش هیچ آداب و ترتیب خاصی نمی خواهد. گفته کافی است بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را. حتا لازم نیست آدم چیزی بگوید. همین که از قلب سبزها چیزی بگذرد، او خبردار می شود. شاید برای همین است که می خواهند قلبهایمان را ازمان بگیرند. کاری می کنند که قلب ما سیاه شود. کاری می کنند که ما متنفر شویم. بی رحم شویم. تا از این طریق ارتباطمان با خدایمان که خدای رحمت است، قطع شود. ولی کورخوانده اند، دستشان به قلب ما نخواهد رسید. ما برای حفظ عشق و امیدمان مقاومت خواهیم کرد. با قلبمان، با امیدمان و با عشقمان، دیکتاتوری را به زانو در خواهیم آورد.

۱۰ نظر:

انديشه گفت...

سلام اميرحسين هميشه در صحنه! يكي از قشنگ ترين كاغذنبشت‌ها (به جاي ديوارنويس و وب‌نوشت و ...) كه در يكي از روزهاي سبز خيابان ديدم اين نوشته بود: "خدا با ماست، خدا را هم فيلتر كنيد!"

reza گفت...

چقدر قشنگ بود این نوشته امیرحسین...واقعا لذت بردم از خوندنش

مهاجر گفت...

سلام
به نظر من که دعوای اصلی الان بین خدا و امام زمان است

زهرا گفت...

متن خیلی زیبایی بود...البته من فکر میکنم اینا حتی ازین هم جاهل ترند.با بعضی هاشون که از نزدیک حرف میزنم میبینم تقریبا همشون خدا رو فقط حامی و موافق طیف خودشون میدونن و به ما به چشم کسایی که مورد خشم خدان نگاه میکنن.برای همینه که هر اقدامی حتی مثلا ممنوع کردن مراسم دعا و کارای این شکلی رو چون برای شکست بی دینان هست و به یک هدف مقدس(از نظر خودشون) انجام میشه مجاز و بدون اشکال میدونن.یعنی دقیقا توجیهشون تو این قضیه یه چیزی تو مایه های مسجد ضرار هست.

آزاده گفت...

چقدر خوب نوشته ای پسر!
تازه از این بی خبرند که هرچه می گذرد این خدای کوچک را بیشتر می شناسیم و میخواهیم خدای جبارشان را پس دهیم و خدای روشن خودمان را فتح کنیم که دست نیافتنی نیست و همین نزدیکی است. نور سماوات و ارض است دیگر....

رز گفت...

تا خدا رو داریم غم نداریم. بعضی بچه ها ناامید می شند بهشون می گم هنوز خیلی زوده برای ناامید شدند.
مرسی بابت توصیتون. بهرحال شما تجربه بیشتری از من دارید. ولی در کل من از اینها فراریم همین که تو دانشگاه تحملشون می کنم واقعا بسه حوصله کل کل اینترنتی باهاشون ندارم. یک زمانی فکر می کردن هدایت می شند حالا قطع امید کردم

امیرحسین ایرجی گفت...

زهرای عزیز!
نکته همین جاست!
اگر اینها فکر می کردند که خدا طرف خودشان است و ما آدمهای بدی هستیم و دعایمان مستجاب نمی شود، آن وقت می گذاشتند این قدر دعا بخوانیم تا جانمان در بیاید!

زهرا گفت...

ممنون از پاسخت امیرحسین
اما موضوع اینه که تفکر،هدف و حتی نگاه کودتاچیا با مردمی که حامی و طرفدارشون هستن خیلی فرق میکنه.و این به همون دلیلی هست که همه میدونیم:اینا مردم خودشون رو هم فریب میدن تا طرفدارشون باقی بمونن.نظری که من دادم یه برداشت یا نتیجه گیری شخصی نبود،واقعیتی بود که از نزدیک و از زبان همین مردم شنیدم.شاید باید اینو تاکید میکردم.
اما خود کودتاچیا که دست به این کارا میزنن...قبلا با هم درمورد این که بیماری قدرت دارند حرف زدیم.در اینکه خودشون هم به حق بودن جنبش سبز ایمان دارند هم شکی نیست.حتی در این که یکی از مشغولیت ها و ترس هاشون دعاهای ماست.اما این ترسشون بازدارنده نیست.اگه بود چرا ترس از آه دل اینهمه مادر داغدار باعث نشد کمتر بکشن یا کمتر تجاوز و زندانی کنن؟یا مثلا فکر میکنی اینا فکر کردن با ممنوع کردن مراسم دعا،دعاکردن قطع میشه؟نه.من فکر میکنم هدفشون حمله به جمع شدن مردم بوده و ایجاد رعب و وحشت.هدفشون مثل خیلی وقتای دیگه این بوده که بگن حرف حرف ماست وقتی میگیم جمع نشین نباید بشین حتی به بهانه دعا خوندن.یعنی خودشون هم میدونن که در مقابل دعاهای ما بازنده تر از این حرفان که بخوان حتی اقدامی برای مقابله باهاش انجام بدن.

امیرحسین ایرجی گفت...

زهرای عزیز!
مرسی از این که نظرت رو می گی. ولی من فکر نمی کنم قضیه به این سادگی باشه. برای این که این دعا توی خونه ی شهاب طباطبایی بود و افراد معدودی توش بودن و اصلا خطرناک نبود. خود من خبر نداشتم که چنین مراسمی انجام می شه. بنابراین فکر می کنم با یک حساب ساده ی هزینه و فایده، هزینه ی حمله به چنین مراسمی به مراتب بیشتر از فایده ش باشه. من فکر می کنم حمله به این مراسم از یک ترس پنهان روانی نشأت می گیره که خودشون هم دقیقا نمی دونند چیست. من ریشه ی روانی این ترس رو از زاویه دید خودم باز کردم.
باز هم ممنون

Samaa گفت...

یا مغیث من لا مغیث له
سلام
فکر می کنم استارت خوبی رو زدید... کا روی شعارها باید جدی تر موضع گیرانه تر باشد
بررسی انها و ریشه یابی برخی شعار ها که از اخور چه افرادی آب می خورد و...
چالش های موجود برای شعار ها و...
هووم!یادم باشد پست بگذارم...ایده در ذهنم آمده
التماس دعاء