۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

تأملی روی شعارهای جنبش سبز

روزهای اول شکل گیری جنبش سبز که شعارهای ظاهرا مذهبی مانند "الله اکبر" و "نصر من الله و فتح قریب" سر داده می شد، تحلیلی در تلویزیون بی بی سی دیدم که پیش بینی می کرد این شعارها ادامه نخواهند یافت، چون که غالب شرکت کنندگان در این جنبش را جوانهایی تشکیل می دهند که با فرهنگ رسمی مذهبی مخالف هستند و مدرن فکر می کنند و از نمادهای انقلاب پنجاه و هفت دل خوشی ندارند و ...

ولی دیدیم که این شعارها نه تنها فروکش نکرد، بلکه تقویت هم شد. و نه تنها تقویت شد، بلکه شعارهای دیگری مثل "یا حجة بن الحسن، ریشه ی ظلمو بکن" و همچنین شعارهایی در حمایت از کسانی مثل همت و باکری (که سالها نمادهای مورد علاقه ی حاکمیت بوده اند)، به آنها اضافه شدند.

من فکر می کنم که این شعارها، نه انگیزه ی مذهبی دارند و نه انگیزه ی ایده ئولوژیک. بلکه به نقاط اتکای هستی شناختی ایرانیان مربوطند. اینها با تاریخ ما گره خورده اند. با خونهایی که در طول تاریخ برای تحقق آزادی در این کشور ریخته شده، گره خورده اند. در شعور جمعی ایرانیان به طور ناخودآگاه، این امید وجود دارد که: "قدرت ظلم محدود است، و حقیقتی وجود دارد که قدرتش از این ظلم بیشتر و بالاتر و اکبر است". این امید، در طول تاریخ انگیزه ی ملت ایران برای مقاومت بوده است. این یک امید سطحی نیست که به سادگی و با سوءاستفاده هایی که در این چند سال اخیر از نام اسلام و شعار "الله اکبر" صورت گرفته، از ذهن ما پاک شود، بلکه ریشه در اعماق تاریخ و فرهنگ و شعور جمعی ناخودآگاه ما دارد.

شعار "نصر من الله و فتح قریب" هم جلوه یی دیگر از همین امید تاریخی است. در ناخودآگاه ما، بوی امید و بوی نزدیک بودن پیروزی حقیقت را می دهد و احساس فلج کننده ی ناتوانی را با احساس شورانگیز توانایی جایگزین می کند. همین طور جملات قرآنی دیگری که این روزها از دوستانی که مذهبی هم نیستند، بسیار می شنوم. مانند: "الیس الصبح بقریب؟"

اما دوشعاری که فکر می کنم بیشتر باید رویشان تأمل کنیم، شعارهایی است که در این جنبش برای اولین بار توسط مردم ساخته شدند. اولی این بود: "یا حجة بن الحسن، ریشه ی ظلمو بکن" که به نظرم خیلی شعار عجیب و باشکوهی است، چون یک جور پس گرفتن امام زمانی است که در شعور جمعی ناخودآگاه ما ایرانی ها نشانه ی امید و مقاومت و ظلم ستیزی بود، ولی امروز توسط بعضی ها دستاویزی برای ترویج خرافه و توجیه ستم شده است.

و شعار دیگر که برای من از همه جالبتر بود، این است: "بسیجی واقعی، همت بود و باکری". زیبایی این شعار در اینجاست که نشان می دهد این مردم معترض، با تمام جفاهایی که از بسیج و بسیجی دیده اند، باز هم نقاط اتکای هستی شناختی ملی و تاریخی خود را که روزی با نام "بسیج" گره خورده بود، فراموش نکرده اند. در این سالها، تلاشهای تبلیغاتی زیادی شد که این نقاط اتکای هستی شناختی تاریخی ما را در ذهنمان پاک کنند. می خواستند به ما بقبولانند که همت و باکری و جهان آرا و زین الدین و ... یک مشت ادم هفت تیر کش بی رحم مثل این چماقداران امروز بوده اند که بقول مشاور احمدی نژاد، "فیلمهای وسترن" زیاد نگاه می کردند. شبیه به همین کار را با دیگران هم کردند. گفتند مصدق بی دین و عوامفریب بود و برای رفع عقده ی حقارتش، می خواست قهرمان اجنبی ستیزی شود. یا مثلا در مناظره های انتخاباتی بین نمایندگان کاندیداها، نماینده ی احمدی نژاد مدعی شد که باقرخان، سالار ملی، یک لات سرگردنه بگیر بیشتر نبوده است....

تمام این تلاشها برای این انجام می گیرد که رابطه ی ما را با نقاط اتکای تاریخی مان قطع کنند. تا ما احساس کنیم هیچ هویت ملی و تاریخی یی نداریم. تا خودمان را تحقیر کنیم و انواع فکرهای جمعی جبار را برای خودمان بسازیم. چقدر قبل از شکل گیری جنبش سبز می شنیدیم که: "ما ایرانی ها هر بلایی سرمون بیاد حقمونه. ما بی فرهنگ ترین مردم دنیا هستیم و ..." ولی همین بی فرهنگ ترین مردم دنیا، روز بیست و پنج خرداد حرکتی کردند که در مترقی ترین کشورهای دنیا هم باورکردنی نبود. کاری کردند که جهان به احترامشان ایستاد.

به خاطر همین، من این شعار "بسیجی واقعی، همت بود و باکری" را خیلی دوست دارم. این صدای مردمی است که می گویند ما نقاط اتکای هستی شناختی خود را می شناسیم و روی مرزهای حقانیت خودمان مقاومت می کنیم. ما ملتی نیستیم که امروز از گرد راه رسیده باشیم و جنبش سبز هم جنبشی نیست که یک شبه در اتاقهای فکر سیا و موساد و ... متولد شده باشد که شما بخواهید به همین راحتی با باتوم و گاز اشک آور و زندان و اعتراف گیری و ... سرکوبش کنید. این ادامه ی یک "راهپیمایی هزاران ساله" است. و حتا اگر در کوتاه مدت بتوانید ساکتش کنید و یا منحرفش کنید، بی شک چاووشی امید انگیز ملت ایران روزی این قافله را به وطن خواهد رساند.

۱۷ نظر:

مهاجر گفت...

سلام
درست می گی
این که بخوان بگن جنبش سبز یک جنبش بی ریشه است و یک انقلاب مخملی مزخرفه فقط تو کوتاه مدت ممکن بود جواب بده. تو بلند مدت بالاخره مردم وادار میشن فکر کنند
ولی یک چیزی هم هست
به نظرم جنبش سبز هم کم کم باید پایه های ایدئولوژیکیش رو قوی کنه و عقلانیتش رو بالاتر ببره و مستحکم تر کنه تا موندگاریش بیشتر بشه
منظورم همون زندگی کردنیه که میر میگه

حامد گفت...

حفظ ارتباط با سنت و تاریخ و سعی در تلفیق تجدد با سنت ضمن آن که می تواند نیروهای بیشتری را پشت سر جنبش قرار دهد باعث خنثی شدن اتهامات مخالفان خواهد شد من نیز چون شما با شعارهایی که عنوان کردید کاملا موافقم نیاز اصلی برای پیشبرد جنبش سبز شکل دادن به یک وحدت ملی همگانی است و این با پررنگ سازی های ایدئولوژیکی امکان ندارد

حامد گفت...

حفظ ارتباط با سنت و تاریخ و سعی در تلفیق تجدد با سنت ضمن آن که می تواند نیروهای بیشتری را پشت سر جنبش قرار دهد باعث خنثی شدن اتهامات مخالفان خواهد شد من نیز چون شما با شعارهایی که عنوان کردید کاملا موافقم نیاز اصلی برای پیشبرد جنبش سبز شکل دادن به یک وحدت ملی همگانی است و این با پررنگ سازی های ایدئولوژیکی امکان ندارد

Samaa گفت...

سلام
اره الان دیدم..احتمالا به خاطر اینه چند وخ بوده که نخونده بودم پستهاتونو..بعد اومدم پائین... ذهنم تو ی پستتون بوده ولی کلیک رویی کامنتدونی یک پست دیگر انجام شده :دی
چه سوتی ای خدائی اش !!!!!!! :))
شرمنده.. تصحیح بفرمائید...یا تصحیح کنم؟

reza گفت...

خیلی خوب نوشتی...منم این شعار رو خیلی دوست دارم. فکر میکنم البته یه مقدار ریشه های مذهبی مردم هم موثر هست توی این شعارها. بالاخره الله اکبر و ظلم ستیزی و مظلومیت امام حسین ریشه چند صد ساله داره توی ایران...

زهرا گفت...

خیلی خوب و به جا نوشتید.این شعارها به کسایی که درمورد ما اشتباه فکر میکردند یادآور شد که بابا ما هم بچه های شماییم،بچه های همین سرزمین و خاکیم و اگه خدا بخواد کلی وجه اشتراک داریم با هم.

Unknown گفت...

فکر می کنم این شعارها چند مورد رو چه برای کسانی که در جنبش حضور دارند و چه برای کسانی که از بیرون آن را می بینند روشن می کنه
- اینکه ما دین دار هستیم و انگ بی ایمانی به ما زدن یعنی حماقت
- اینکه ما ارزش های واقعی این کشور رو براش ارزش قائلیم و نمی شود به ما انگ بیگانگی زد
- اینکه ما جمهوری اسلامی می خواهیم، پس نمی شود برچسب معروف و پرکاربرد ضد انقلاب به ما زد

امیرحسین ایرجی گفت...

علی جان!
به نکته ی مهمی اشاره کردی.
حرف من اینه که جنبش را ایده ئولوژیک نکنیم.
همان طور که من عصبانی می شوم وقتی صدای آمریکا وجود دین داران در جنبش را انکار می کند، خودم هم وجود غیرمذهبی ها را انکار نمی کنم. غیرمذهبی ها هم در این جنبش حق دارند. ای کاش بتوانیم این تضاد فلج کننده ی "مذهبی-غیرمذهبی" را از پیش پای ملت حق طلب ایران برداریم.

امیرحسین ایرجی گفت...

علی جان!
اگر کودتاچی ها نمی فهمند، ما باید بفهمیم که تمام انسانهای حق طلب، به شیوه ی خودشان خدا جو هستند و اختلافی با ما ندارند. حتا اگر نماز نخوانند. اسلام را قبول نداشته باشند. باز هم حقیقت یکی است و هر کس که دنبال حقیقت است، با ما در یک مسیر است.
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه

بهناز گفت...

چقدر خوب نوشته بودی. چقدر چسبید.

ناشناس گفت...

نکته جالبی بود. در واقع این هوشمندی سیاسی میرحسین بود که تونست تصویر جدیدی از گذشته جمعی ما ارائه کنه. میرحسین تونست یک تصور حقیقی از انقلابی گری نسل خودشو به نسل جدید نشون بده. این که اونها معصوم نبودن (اونطور که قبلا تبلیغ میشد)، لات و بی سروپا هم نبودن (اونطور که حالا تبلیغ میشه) آدمهای آرمانگرایی بودن که نتونستن به اهدافشون برسن. و حالا باید با بازنگری گذشته راه رسیدن به اون اهداف رو پیدا کرد.

برای مثال خود من همیشه احساس بدی از شنیدن کلمه بسیحی پیدا میکردم ولی اولاین بار که شعار بسیجی واقعی همت بود و باکری رو شنیدم دلم لرزید. انگار این کلمه دوباره معنا شد. انگار گمشده ای رو پیدا کرده باشم.

در واقع حتی من نوعی که غیر مذهبی و ضد جمهوری اسلامی هستم بخشی از هویتم رو مذهب و جمهوری اسلامی تشکیل میده و جنبش سبز فضایی رو فراهم کرده که این بخش از هویتمو درک کنم نه اینکه ازش فرار کنم.

خورشید عالمتاب گفت...

خدمت شما عارضم که:
همه مطلبت رو خوندم! خیلی جای نقد داری!
نقد من اینه که چرا برعکس برداشت می کنی؟
و به یه موضوع از اون جهتی نگاه می کنی که خودت دوست داری! در اصل واقعیت رو نمی بینی!
مثلا در شعار بسیجی واقعی همت و بود و باکری! یه نوع تلقین موذیانه نهفته است که موساد و سیا یک شبه بهش نرسیدند و خیلی فکر کردند تا بتونن این شعار کاملا دقیق رو طراحی کنن!
و نتیجه این شعار اینه که: امروز دیگر هیچ بسیجی واقعی وجود نداره! و نتیجه این القا اینه که بسیج باید جمع بشود!
اما سوال من از شما اینه: مگر نه این که همت و باکری بسیجی واقعی بودن؟ مگر نه اینکه اونها هم انسان و آدم بودن؟ دقیقا هم جنس ما
پس بسیجی واقعی شدن دست نیافتنی نیست!
حالا من از شما می پرسم: مگر نه اینکه بسیجی واقعی شدن مقدسه؟ پس بسم الله شما هم برای بسیجی واقعی شدن بیا توی گود تو هم بسیجی باش!
منتظرتم
با پست " بصیرت امام شناسی " به روزم

امیرحسین ایرجی گفت...

جناب خورشید عالمتاب!
چه اسم متواضعانه یی برای خودت انتخاب کرده ای! از اسمت پیداست که از اون بسیجی های فروتن واقعی هستی.
و اما این که می پرسید چرا مسائل را از زاویه ی نگاه خودم مطرح می کنم، سوال خوبی است. قول می دهم از این به بعد در وبلاگ خودم مسائل را از دید شما مطرح کنم!
این که می فرمایید شعار "بسیجی واقعی همت بود و باکری" نشان دهنده ی این است که الان بسیجی واقعی وجود نداره، من چنین برداشتی ندارم. الان هم بسیجی های واقعی کسانی هستند که مثل همت و باکری جانشان را برای این مردم می دهند نه این که با چماق به جانشان بیفتند.
بسیجی واقعی، الان هم هست. میرحسین موسوی از نظر ما بسیجی واقعی است. عبدالجبار کاکایی بسیجی واقعی است. محمد نوری زاد بسیجی واقعی است. شهید محسن روح الامینی، بسیجی واقعی است.
با تشکر از نظر شما

ناشناس گفت...

با سلام

فكر كنم اتفاقا تعداد اين شعارها كم شده و متاسفانه به نه غزه و نه لبنان و شعار مرگ عليه كشورها كه من با هر نوع اش مخالفم (مثل مرگ بر روسيه و ...)اضافه شده

از اين دست شعارها ديگه زياد نيست

در ضمن با اجازه شما رو لينك كردم...

رز گفت...

این خیلی مهمه که دقت کنیم دین منحصر به دولت نیست. دین و اعتقادات در قلب ها جاری هست و یک ملت می تونه پاکی و زلالی رو تخیص بده هرچند بعضی افراد هستند که به تقویت نیروی رادیکال ادامه می دند

الهام گفت...

خیلی به دلم نشست

ناشناس گفت...

سلام
يه بنده خدايي به من ميگفت الان جوونها طرفدار همت وباكري و منتظري شدن چون الان خانواده اينها صرفا مخالف اين حركات اخير نظام شدن وگرنه توي دلشون هيچ شناختي از ايتها ندارند اما به نظر من همهمون طور كه خودتم اشاره كردي در ناخود آگاه همه ما احترام به اين بزرگان وجود داشته و داره
اتفاقهاي اين چند وقت خيلي خوب تونست مرزها رو مشخص كنه
خيلي خوشحالم كه ديگه اون بسيجي باتوم به دست نمي تونه با نام همت و باكري اقدامات خودش رو توجيه كنه