۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

یکی از ذوب شدگان در رییس جمهور محبوب و منتخب بیست و چهار میلیونی، در وبلاگ خود پوستری را گذاشته برای مقابله ی تبلیغاتی با پوسترهای جنبش سبز. و دردمندانه از خوانندگان ذوب شده ی خود درخواست کرده است که: "دانلود کنید و با تکثیر آن به عنوان پوستر و تراکت و ... حداقل کاری که از دستمان بر می آید را انجام دهیم". و البته خبر داده که این پوسترها ادامه خواهند یافت و بقول بچه ها گفتنی، تازه اول جنگ نرم افزاری است.

نکته ی جالب برای من اینجا بود که چه طور این عزیزانی که صدا و سیما و روزنامه ها را دارند و پایگاههای اینترنتی شان هم از خطر فیلترینگ و ... مصون است و انوع و اقسام امکانات دولتی را هم برای هر گونه تبلیغات دیگری دارند، رو به یک چنین کار سختی (یعنی پخش پوستر و تراکت و ...) آورده اند. ظاهرا تقلید از جنبش سبز، برای این ذوب شدگان تبدیل به یک اصل خدشه ناپذیر شده است و حتا متوجه نیستند که اگر ما سبزها پوستر و تراکت پخش می کنیم، برای این است که هیچ کدام از امکانات آنها را نداریم و از زور ناچاری رو به این کار آورده ایم. اگر سبزها تلویزیون داشتند (آن هم تلویزیون انحصاری بدون رقیب، با هفت هشت تا شبکه) که دیگر این همه زحمت چاپ کردن و پخش کردن تراکت و پوستر را به خود نمی دادند!

به نظرم وقتی این عزیزان می بینند که در برابر تمام امکاناتی که آنها دارند باز هم پوسترها و تراکتهای سبز تاثیر بیشتری در جامعه می گذارد، با خود می گویند که لابد یک قدرت جادویی و ماورایی در این پوسترها و تراکت ها وجود دارد. یاد داستان موسی می افتم که فرعون وقتی دید که عصای موسی تبدیل به مار می شود، گفت موسی ساحر است و اقدام علیه امنیت ملی کرده است. (به تعبیر قرآن، می خواهد شما را از سرزمینتان بیرون کند). و به ساحران خود دستور داد که آنها هم سحر موسی را تقلید کنند و چوب را تبدیل کنند به مار. در حالی که موسی ساحر نبود. قدرت موسی در این بود که روی حقیقت ایستاده بود.برای همین این تقلید هم کمکی به فرعون نکرد.

لازم به یادآوری است که این اولین تقلید این عزیزان از سبزها نیست. در قضیه ی مچ بندهای سبز در انتخابات ریاست جمهوری هم به یاد داریم که ابتدا ما را به مسخره می گرفتند و متهم به "عوامفریبی" می کردند، ولی در نهایت مجبور به تقلید از همین عوامفریبی شدند. دیدیم که آقای احمدی نژاد حتا رنگ قرمز را که در قرعه کشی صدا و سیما به او افتاد، نپذیرفت و در اقدامی عجیب (البته نه عجیب تر از بقیه ی اقداماتش) پرچم ایران را که نماد ملی تمام ایرانیان است، به نام خودش مصادره کرد. اما این ترفند او هم سبب نشد که مچ بندهای احمدی نژادی با طرح پرچم ایران در میان مردم بتواند به اندازه ی مچ بندهای سبز محبوبیت کسب کند. بعد از این به فکر احمدی نژادی ها رسید که شاید جادوی موسوی نه در مچ بندها، بلکه در رنگ سبز است. بنابراین کوشیدند رنگ سبز را مصادره کنند. ابتدا به دلایل نامعلومی مدعی شدند که "رنگ سبز، رنگ احمدی نژاد است" و هنگامی که این کارشان هم نگرفت، خود احمدی نژاد در روز پس از اعلام پیروزی اش در انتخابات در اولین و آخرین "وزن کشی خیابانی" اش (در همان سخنرانی معروفی که مخالفان خود را خس و خاشاک نامید)، شال سبزی را به گردن انداخت که هنوز هم نه خودش و نه هوادارانش توضیح ندادند که فلسفه ی این شال سبز چه بود؟

فکر می کنم این اولین بار در تاریخ نیست که گروهی به جای درس گرفتن از شکستهای خود و اندیشیدن به ریشه ی اشتباهاتشان، راه دیگری را در پیش می گیرند. راه انکار وجود حریف، و در عین حال تقلید کردن از حرفها و کارهای حریف. و بدبختانه چون شاگردهای خوبی هم در درس تاریخ نیستند، نمی دانند که سرنوشت کسانی که این طور عمل کردند چیست. پس بقول قرآن منتظر باشید که ما هم با شما از منتظرانیم.

۷ نظر:

mohajer گفت...

engar dava, davaye 2 amir hossein ast
rasti! khalggh ra taglideshan bar bad dad
jeddi nagir in bandegan khoda ro

آزاده گفت...

سلام
برادر من چکارشان داری بذار تا از هرچه هست از فرم استفاده کنند و به تجربه دریایبند که نه فرم معجزه نمی کند و با شکافتن شکم مرغ تخم طلا به جایی نمی شود رسید.

reza گفت...

آخ که من چقدر این آیه قرآنی که آخر متنت استفاده کردی رو دوست دارم...خدا خیلی به اونایی که راهش رو سد میکنند فرصت میده ولی جا به جا توی قرآن هشدار میده که وقتش که برسه حتی لحظه ای بیشتر نخواهند ماند...خودمونیم هنوز جمله ای که گفتی قبل از انتخابات یادمه:"اینقدر باید کار کنیم که حتی احمدی نژاد هم به موسوی رای بده" شاید هم با اون شال سبز میخواسته همین رو بگه:دی

ناشناس گفت...

ذوب در احمدی نژاد!؟
نه امیر حسین ایشون جوجه بازجو هستند!
http://khasnews.persianblog.ir/post/2713/
عوضی تر از چیزیه که فکر می کنی...

Unknown گفت...

فکرش و بکن ما محکومیم هر روز ایشون و دارو دستشون و ببینیم

Unknown گفت...

فکرش و بکن ما محکومیم هر روز ایشون و دارو دستشون و ببینیم

سماء گفت...

یا قوتی حین ضعفی
سلام
از اول پست تا اخرش را خندیدم.خدا خیرتان بدهد لحن کلامتان انرژی می داد لااقل!:دی
به نظرم شما که موردها را ذکر کردید از ابتدا می گفتید !و ادامه می دادید همین طور..مورد ها بیش از این هاست...تازه به پول نوسی هم روی آورده اند و مثلا با پرینتر یا چه می دونم چی می نویسند..نمی دانیم مگر نگفتند نکنید و بد است و فلان و بهمان و جمع می کنیم و ارزش مالی ندارد و... اووه خیلی چیزها ...
مردم جلو هستند و مسئولان و ..پشت سر مردم !
نمی گویم چه کار صحیح است و چه نیست اما دیگر کسی پای حرف خودش نه تنها بدون هیچ فشار و عذابی بلکه با تمامی امکانات و.. نایستد ؛نوبر است !
یادم است زمان شاه نیز طرفداران شاه و سلطنت هم وقتی فهمیدند این امدن به خیابان و تظاهرات یا به قول ا.ن ها چی چی کشی خیابانی و... شروع کردند در جاهایی تجمع کردن و... خلاصه دیوار نوشتن و... این کارها پوسیده...این روشها ...
بگذریم!
آری "انتظروا ... انا منتظرون "
یا حق