۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

امام حسین و موازنه ی منفی

موازنه ی منفی، نظریه یی است که الهام بخش نهضت های رهایی بخشی مانند نهضت گاندی، مصدق و مارتین لوترکنیگ شد. نکته یی که توجه من را همیشه به خود جلب کرده این است که هم گاندی و هم مصدق، از امام حسین (ع) بعنوان یکی از آموزگاران موازنه ی منفی نام برده اند. و از خودم می پرسم وقتی گاندی هندو می تواند از امام ما شیعیان چنین چیزی بیاموزد که سرنوشت جهان را عوض کند و به عصر استعمار در تاریخ پایان بدهد، چرا خود ما شاگردهای تنبل و رفوزه یی هستیم؟

موازنه ی منفی در یک کلام یعنی این که بین دو تا "زور" نباید موازنه ی قوا کرد. آنچه می تواند به جنگ زور برود، یک زور دیگر نیست، بلکه "آزادی" است. همان طور که لوترکینگ می گوید: "با تاریکی نمی توان به جنگ تاریکی رفت، اما با نور می توان".
موازنه ی منفی می گوید که آزادی، حقیقت دارد. قدرت حقیقت در خودش است، چون از خودش هستی دارد. بنابراین برای صیانت از خودش نیازی به قدرت بیرونی (=زور) ندارد. برای پیروزی، کافی است که روی حقیقت استقامت کنی. اما دروغ، برعکس است. یعنی چون از خودش هستی ندارد، نمی تواند به خودش متکی باشد. در طول تاریخ، هیچ کس بدون توسل به زور نتوانسته بر روی یک دروغ مقاومت کند . پس بطور خلاصه: آزادی=حقیقت و زور=دروغ.

گاندی هم نام این مکتب را "ساتیاگراها" گذاشته که به زبان سانسکریت یعنی: قدرتی که از ایستادن بر روی حقیقت آزاد می شود. با نگاهی به مبارزات گاندی برای آزادی هند، بهتر می توانیم معنای این حرف را درک کنیم. گاندی وارد تضاد و کینه و زورآزمایی با انگلیسی ها نشد. بلکه روی مرزهای حقانیت خودش می ایستاد و رنج ایستادن بر حقیقت را هم خودش بر دوش می کشید و بر دشمن تحمیل نمی کرد. زیرا معتقد بود که ایستادگی بر روی حقیقت کافی است و هیچ زوری لازم نیست. معتقد بود که قدرت حقیقت از هر قدرتی بالاتر است؛ و تاریخ با شگفتی گواهی داد که حق با او بود. چون بدون شلیک حتا یک گلوله، توانست امپراطوری تا بن دندان مسلح انگلیس را به زانو در آورد.

و برای من خیلی جالب است وقتی می بینم تمام اینها را در نهضت حسین بن علی هم بی کم و کاست می توانیم ببینیم. ولی شیعیان کمتر به آن دقت می کنند و بیشتر درگیر ذکر مصیبت و اینها هستند. ما شیعیان به جای درس آموختن از امام عزتمند و پیروز خود، که خون را بر شمشیر (حقیقت را بر زور) پیروز کرد، سعی می کنیم با گریه و زاری او را شکست خورده جلوه بدهیم!

من فکر می کنم کل فلسفه ی موازنه ی منفی در وصیت امام حسین به برادرش محمد حنفیه به خوبی تشریح شده است:

"انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت الطلب الاصلاح فی امت جدی. ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب فمن قبلنی بقول الحق، فالله اولی بالحق. و من رد علی هذا، اصبراو حتی یقضی الله بینی و بین القوم بالحق و هو خیر الحاکمین

من به خاطر آسایش و کسب جاه یا برانگیختن آتش فساد و جنگ از مدینه بیرون نمی روم بلکه در طلب اصلاح امت جد خویش به این کار دست می زنم. من به شیوه ی جدم و پدرم علی فرزند ابی طالب، خلق را به نیکوکاری دعوت خواهم کرد و از بدی ها باز خواهم داشت. پس هر کس مرا پذیرفت به قبول حق، خدای بالاتر است به حق. و هر کس رد کند مرا بر آن، آنقدر پایداری می کنم تا خداوند بین من و آن قوم داوری کند که او بهترین حکم کنندگان است".

مشی ترسیم شده توسط امام این است که بدون درگیر شدن با هیچ کس دعوت به حق کنیم. هر کس قبول کرد که فبها. هر کس هم قبول نکرد، نباید وارد درگیری و زورآزمایی بشویم بلکه روی حق آنقدر پایداری و استقامت می کنیم تا سرانجام دروغ در برابر شعله حقیقت آب شود. اگر ما تاریخ نهضت حسین را بررسی کنیم می بینیم که به طرز حیرت انگیزی تا آخر به این مشی وفادار ماند. او علیه یزید هیچ اقدامی انجام نمی دهد. فقط از بیعت با یزید سر باز می زند. آن هم نه با پرخاشگری. در خانه ی ولید بن عتبه حاکم مدینه، اول محترمانه بهانه می آورد و می گوید "حالا وقت برای بیعت زیاد است". بعد که اصرار مروان را می بیند محکم تر سخن می گوید و جلمه ی معروف "علی الاسلام السلام (بر اسلام بدرود)" را بر زبان می آورد. و هر چه می گذرد پاسخ هایش کوبنده تر می شوند. مثلا در پاسخ به نصحیت های محمد حنفیه می گوید: "و الله لولم یکن فی الدنیا ملجاء و لا مأوی لما بایعت یزید بن معاویه: به خدا اگر در تمام دنیا هیچ مأمن و پناهگای نداشته باشم، باز هم با یزید پسر معاویه بیعت نخواهم کرد". و این حرف خود را روزی که در کربلا در محاصره ی کامل بود ثابت کرد. وقتی که که نامه ی ابن زیاد را (که برای آخرین بار از امام خواسته بود که با یزید بیعت کند) با اعتماد به نفس بر زمین پرتاب کرد و گفت: نامه ی ابن زیاد نزد من جواب ندارد. چون اون مستحق عذاب است!

از منظر موازنه ی منفی، من واقعا هیچ ایرادی نتوانستم در مشی امام حسین پیدا کنم. حتا زمانی که سربازانش در کربلا به او می گویند "تا سپاه کمکی نرسیده به حر حمله کن" قبول نمی کند و می گوید من جنگ را شروع نمی کنم تا زمانی که حجت بر همه تمام شود و مرز حقیقت و دروغ کاملا واضح گردد. نکته همین جاست که امام از ابتدا تا انتها هرگز وارد تضاد و زورآزمایی نمی شود. بلکه روی مرزهای حقانیت خودش می ایستد و می گوید: "من حق دارم با یزید بیعت نکنم. چون یزید ستمگر و فاسد است. و هرگز ترس از مشکلات و رنجها و خطرات هم باعث نخواهد شد که از حق خودم کوتاه بیایم". و آنقدر روی این حقیقت استقامت می کند تا یزید خودش مجبور شود بیاید و درگیری را شروع کند. و به محض این که درگیری شروع بشود، حسین پیروز است. زیرا زورمدار نهایت کاری که می تواند بکند این است که ما را بکشد، اما علیه حقیقت، علیه سرشاری زندگی، علیه دوست داشتن و امید و شور، هیچ کاری نمی تواند بکند.

۱۰ نظر:

فهیمه گفت...

وای عمو جونم عالی بود.باورم نمیشه مطلب به این قشنگی رو خوندم.وای خدای من عالی بود.
وقتی داشتم سطر به سطر حرفاتو میخوندم توی ذهنم خاطرات خودمو مرور میکردم که در به در دنبال خوندن جریانات عاشورا و قبلش بودم.جالبه که بین هر ده تا مطلب که راجع به عدد کشته ها به دست عباس اختلاف داشتند یا سن علی اکبر رو تخمین میزدند یا...که -اکثرشونو تا مدتی قبل حفظ بودم- بودند متنهایی هم که ناخودآگاه منو متوجه صلح طلبی امام میکردند.
عالی بود عالی بود عالی بود!

ناشناس گفت...

سلام خیلی خوب بود

admin گفت...

با سلام
از مطلب شمادر قسمت مقالات سايت خبري-تحليلي آرمان ايران استفاده شد.
به اميد همكاري‌هاي آتي
سرفراز باشيد
www.armaniran.com

reza گفت...

و چقدر هم این ماندن روی حقیقت و عدم استفاده از زور معنا داره. سعید شاهسوندی توی شماره قبل چشم انداز میگه که گروه مسلحانه همه چیزش مسلحانه میشه حتی مشکلات اجتماعی و سیاسی رو هم میخواد با اسلحه حل کنه. حالا قضیه حکومت ایران هم همین شده دیگه. از بس همه جلوش اسلحه دستشون گرفتن هیچ راه برخورد دیگه ای بلد نیست و همه مردم هم بریزن بیرون و اسلحه دستشون نباشه باز خودش یه عده رو با اسلحه فاطیشون میکنه که دعوا بشه. بعد هم اینجوری رسوا میشه دیگه...مقاومت روی حقیقت همه دروغگوهای تاریخ رو رسوا کرده همیشه

setare گفت...

سلام

حالا من هم میتوانم راجع به موازنه
منفی صحبت کنم.
تحلیل شما بسیار با واقعیت جور است

از خواندن مقاله شما لذت بردم

موفق باشی و سلامت

فهیمه گفت...

عمو جان اگه دوست داشتی این سخنرانی امام موسی صدر رو هم بخون به نظر من که جالب لینکشو برات میذارم.
سکوت خاموشان و شهادت امام حسین (ع)
بخشی از سخنان امام موسی صدر، به مناسبت سوم شعبان، ولادت امام حسین(ع). به نقل از کتاب: مسیره الامام موسی صدر، جلد ۱۱ .مترجم:احمد ناظم
http://www.yaranesadr.ir/farsi/1388/09/492/

فهیمه گفت...

کسی که در مجلس امام حسین شرکت می‏کند در یک لحظه فکر کند ـ و بسیاری از ما با خود فکر کرده‏ایم ـ که کاش ما با امام حسین بودیم تا به رستگاری عظیم می‏رسیدیم. بسیاری از ما می‏گوییم اگر ما در کربلا بودیم، بی‏گمان حسین را یاری می‏کردیم، آیا معنای حضور شما در این مراسم به این معنا نیست که اگر ما در کربلا بودیم حسین را یاری می‏کردیم؟ ولی بین خود و خدای خود اگر خواستید درباره کسانی که امام حسین علیه السلام را در کربلا کشتند داوری کنید، باید به شرایط عینی حاکم بر آن جماعت که آنان را به این وضع کشاند، توجه کنید. گناه آن امت در کشتن امام حسین علیه السلام تنها در این نبود که برخی از آنان به کربلا رفتند و تیر انداختند و شمشیر زدند و سنگ پرتاب کردند و یا در کشتن امام مشارکت کردند. نه، تنها این افراد گناهکار و مسئول نبودند، بلکه مادری که در کوفه یا در مسیر کوفه تا کربلا وقتی فهمید حسین علیه السلام قیام کرده است، فرزند خود را به خانه برد تا در فتنه نیفتد، آن مادر باید بداند که فتنه خواهد رسید و او نیز در کشتن حسین علیه السلام است. باید برحذر باشیم!

فهیمه گفت...

سؤال این است: اگر در میدان جنگ تنها ابن زیاد و یزید و عمربن سعد بودند، آیا امام حسین به آن شکل دردناک به شهادت می‏رسید؟ اگر سپاه دشمن بیست یا پنجاه نفر بودند، آیا می‏توانستند چنین جنایتی را مرتکب شوند؟ یقیناً نه. پس چگونه توانستند چنین جنایتی انجام دهند؟

به فرمانِ آمران و اقدام عاملان و تأییدِ حامیان و سکوتِ خاموشان.

یعنی می‏توانیم بگوییم آن امت همگی با قول و فعل و سکوت و خوشنودی و سکوت و فرمانبری خود بر کشتن امام حسین علیه السلام اجماع کردند. همگی در پدید آمدن واقعه کربلا اتفاق نظر داشتند، جز اندکی از آنان.

مريم گفت...

خيلي صريح و كامل بود.
حالا بهتر مي فهمم كه چرا هفته گذشته رهبري انقدر روي عزاداري سنتي و مداحي و روضه خواني تاكيد مي كرد

سعيده گفت...

سلام جناب ايرجي ... طبق معمول چند تا پست آخر رو با هم خوندن ... و از مطلب هاتون استفاده كردم ... راجع به موازنه منفي و نگاه گاندي نسبت به نهضت امام حسين شنيده بودم و هميشه هم به اين فكر كردم كه ما در محبت و اشك و آه به اين خاندان مانده ايم و دريغ از يك بار انديشيندن ... موفق باشين و رو به بيداري باشيم