۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

یک مکالمه ی تلفنی بسیار لذت بخش

-الو سلام امیرحسین. من فلانی ام.

-به ! سلام چه طوری؟! چه عجب یادی از ما کردی! خوشحالم کردی.

- قربونت. مرسی. تو خوبی؟ زنگ زدم یه دونه سوال ازت بپرسم

- سه تا سوال بپرس!

- من قراره یک گزارشی تنظیم کنم. درباره ی سریالهای تلویزیون. نمی دونم کی سریالهای تلویزیون را می بینه. تو نگاه می کنی؟

- نه بابا به کی هم زنگ زدی! من کجا به قیافه م می خوره تلویزیون نگاه کنم؟

- اتفاقا تو کیس جالبی هستی امیرحسین! برای همین زنگ زدم. خب چرا تلویزیون نگاه نمی کنی؟

- خوب برای این که این قدر دروغ به آدم تحویل می دن که اعصابت خرد می شه.

- آها! یعنی می خوای بگی اعتماد نداری به تلویزیون؟

- نه بابا اعتماد چیه؟ حالت خوبه؟ می گم اعصابم خرد می شه. هر وقت تلویزیون روشن باشه آدم دلش می خواد خردش کن این قدر مزخرف می گن. همین دیشب تلویزیون روشن بود رسایی داشت درباره ی مدرس حرف می زد و پرت و پلا می گفت. مثلا می گفت...

- خب! خب! اینها را ولش کن. داشتی سریالها را می گفتی.

- ئه.....اوم.... فلانی! بگو ببینم. تو الان داری با من مصاحبه می کنی؟

- آره دیگه. من خبرنگار ایسنام

- اوم....خب من نمی خوام مصاحبه کنم. من رو باش گفتم این دوست ما چه عجب شده به ما زنگ زده.

- نه امیرحسین! چیز خاصی نیست. بعنوان یک آدم معمولی دارم مصاحبه می کنم

- خب اخلاق حرفه یی ایجاب نمی کنه که اون فرد معمولی بدونه دارن باهاش مصاحبه می کنن؟

- خب هیچی. ولش کن. اصلا خداحافظ

- چی بگم؟ نمی دونم چی بگم... خداحافظ

۸ نظر:

آزاده گفت...

خيلي بدي امير حسين!
واقعا اينو مي گم از ديد خودت فقط روايت كردي!
چند روزي بود كه ميامدم ايجا و دلم مي خواست اميرحسين چيزي نوشته باشه و با خودم فكر مي كردم چرا چيزي نمي نويسه!
حالا خنده ام مي گيرد كه بايد من باشم اين آدم بي اخلاقي كه سوژه ي نوشته ي تو شده! كه تو دلت بگيرد ازش كه اينقدر بگيرد كه اينجا بنويسي!

امیرحسین ایرجی گفت...

ازاده جان من چه انگیزه یی داشتم که بی انصافانه روایت کنم؟ من که اسمت را هم نبرده ام. حالا هم اشکالی نداره. تو هم از دید خودت روایت کن!

ناشناس گفت...

سلام
اميرحسين خان
منم يه روز "در انتظار عدالت" بودم تو "كوچه صداقت" و "نسيم" هم انجا مي ورزيد و بد جور نوازشت مي داد زير سايه " خورشيد عالمتاب"!!!
بعدش ديدم نرود ميخ اهين در سنگ
قران رو باز كردم ديدم خداي بزرگ هم مي فرمايند: آيا مي خواهيد كورها را بينا كنيد و كرها را شنوا در حالي كه كه خدا نمي خواهد...
خلاصه كه بيخيال بحث شدم
منتظر جواب سوالهايتان نباشيد
بعضي جز تهمت و افترا كاري ديگري نمي دانند بكنند. چه كنند خدا اينگونه افريدشان
هميشه سبز باشيد
دست علي يارتان
ياعلي

ژوکر گفت...

برای آزاده:
آزی خیلی باحالی خوشم اومد. چرا این بلاگر شکلک نداره. حیف اگه داشت الان کلی می خندیدم

ژوکر گفت...

برای آزاده:
آزی خیلی باحالی خوشم اومد. چرا این بلاگر شکلک نداره. حیف اگه داشت الان کلی می خندیدم

مهاجر گفت...

سلام
می بینم باز با جماعت نسوان در افتادی؟
خب مصاحبه خیالی می کردی
چی می شد؟
می گفتی مثلا پس از باران رو می بینی. کی یادش میاد که الان پس از باران نداره؟

مهاجر گفت...

سلام
می بینم باز با جماعت نسوان در افتادی؟
خب مصاحبه خیالی می کردی
چی می شد؟
می گفتی مثلا پس از باران رو می بینی. کی یادش میاد که الان پس از باران نداره؟

فهیمه گفت...

آزاده جان چرا ناراحت شدی عمو امیرحسین که نوشته یک مکالمه ی بسیار لذت بخش!